خمیر دندان را فشار دادم و نوار نازک خمیر را کشیدم روی مسواک. خمیر که چسبید به مسواک، دستم را با عجله دراز کردم و خمیردندان را سرجایش گذاشتم. اما یکدفعه دیدم دست چپم خالیست و مسواک روی زمین افتاده و خمیر هم به زمین چسبیده. همیشه دست و پا چلفتی هستم و خیلی هم بدشانس. اصلن شانس آوردم مسواک بال در نیاورد و صاف نرفت توی توالت. وقتی که عجله دارم هر اتفاقی میفتد که مرا بیشتر معطل کند. حسابی دیرم شده. دستمال توالت را برمی دارم و لک خمیر را پاک می کنم تا مامان نیامده و نگفته: باز گند زدی به زندگی که…